مقايسه‌ آراء ملاصدرا با آراء پياژه‌ در زمينه‌ روانشناسي‌‌

نويسنده: علي‌ شريعتمداري‌

پياژه‌ روانشناسي‌ است‌ كه‌ مطالعات‌ خود را در زيست‌شناسي‌ آغاز كرد او همراه‌ با بررسي‌ تحولات‌ زيستي‌ يا بدني‌ كودك‌، رشد رواني‌ يا عقلاني‌ او را تشريح‌ نمود. براي‌ روشن‌ شدن‌ نظريه‌ پياژه‌ خلاصه‌ نظر او در مورد مراحل‌ رشد كودك‌ ذكر مي‌شود:
1. مرحله‌ هوشي‌ حسي‌ _ حركتي‌ (از تولد تا 2 سالگي‌). در اين‌ مرحله‌ رفتار كودك‌ اساساً حركتي‌ است‌. كودك‌ از لحاظ‌ دروني‌ (رواني‌) وقايع‌ را ارائه‌ نمي‌دهد و بصورت‌ مفهومي‌ «فكر» نمي‌كند، اگر چه‌ رشد شناختي‌ بصورت‌ طرحها ساخته‌ مي‌شود.
2. مرحله‌ پيش‌ عملياتي‌ فكر (2 تا 7 سالگي‌). ويژگي‌ اين‌ مرحله‌ رشد زبان‌ و صورتهاي‌ ديگر نمادي‌(ارائه‌) و رشد سريع‌مفهومي‌ است‌. استدلال‌ ياتعقل‌ در اين‌ مرحله ‌نيمه‌ منطقي‌ است‌.
3. مرحله‌ عمليات‌ حسي‌ (7 تا 11 سالگي‌). در طول‌ اين‌ سالها، كودك‌ استعداد كاربرد فكر منطقي‌ را در مسائل‌ حسي‌ خود رشد مي‌دهد.
4. مرحله‌ عمليات‌ صوري‌ (تجريدي‌) (11 تا 15 سالگي‌). در اين‌ مرحله‌ ساختارهاي‌ شناختي‌ به‌ بزرگترين‌ سطح‌ رشد مي‌رسد، و كودك‌ مي‌تواند استدلال‌ منطقي‌ را در مورد همه‌ مسائل‌ بكار ببرد.([1])
پياژه‌ وضع‌ مراحل‌ را نسبت‌ به‌ يكديگر در يكي‌ از كتابهاي‌ خود چنين‌ بيان‌ مي‌دارد:
بطور كلي‌، اين‌ امر بايد مورد تأكيد قرار گيرد كه‌ طرحهاي‌ رفتار مخصوص‌ هر مرحله‌ بصورت‌ طولي‌ پشت‌ سر يكديگر قرار نمي‌گيرند (به‌ اينصورت‌ كه‌ طرحهاي‌ رفتار بعدي‌ پس‌ از نابودي‌ طرحهاي‌ قبلي‌ ظاهر شوند) اما طرحهاي‌ جديد رفتار بصورت‌ لايه‌هاي‌ يك‌ هرم‌ (بصورت‌ عمودي‌ يا معكوس‌) بمنظور تكميل‌، تصحيح‌ يا تركيب‌ به‌ صورتهاي‌ قبلي‌ افزوده‌ مي‌شوند.([2])
مؤلف‌ كتاب‌ نظرية‌ پياژه‌ در زمينه‌ رشد عقلاني‌ (شناختي‌) و عاطفي، نظر پياژه‌ را دربارة هوش‌ يا عقل‌ و جنبه‌هاي‌ شناختي‌ و عاطفي‌ آن‌ بيان‌ مي‌دارد. از نظر پياژه‌ جنبه‌ شناختي‌ داراي‌ سه‌ جزء است‌: محتوا، كاركرد، و ساختار. پياژه‌ سه‌ نوع‌ دانش‌ را مطرح‌ مي‌سازد: دانش‌ ويژگيهاي‌ اشياء است‌ و از عمل‌ روي‌ اشياء ناشي‌ شده‌ است‌. دانش‌ منطقي_ رياضي‌ دانشي‌ است‌ كه‌ از عمل‌ روي‌ اشياء ساخته‌ شده‌ است‌. دانش‌ اجتماعي‌ دانش‌ مربوط‌ به‌ اشيائي‌ است‌ كه‌ از فرهنگ‌ بوجود آمده‌اند. هرنوعي‌ از دانش‌ وابسته‌ به‌ عمل‌ يا اقدام‌ است‌، چه‌ اقدام‌ بدني‌ و چه‌ اقدام‌ رواني‌. اقداماتي‌ كه‌ در رشد جنبة وسيله‌اي‌ دارند اعمالي‌ هستند كه‌ عدم‌ تعادل‌ را بوجود مي‌آورند و منجر به‌ كوشش‌ براي‌ ايجاد تعادل‌ خواهند شد. جذب‌ و تطابق‌ عوامل‌ تعادل‌ هستند و نظم‌ رشد را بوسيله‌ خود اين‌ فرايند فراهم‌ مي‌سازند.
چهار عامل‌ و تأثير متقابل‌ يا تعامل‌ آنها در يكديگر براي‌ فرايند رشد ضروري‌ هستند: رشد كامل‌، تجربه‌ فعال‌، تعامل‌ اجتماعي‌، تعادل. رشد عقلاني‌ يا شناختي‌، در حاليكه‌ فرايندي‌ دائمي‌ است‌، بمنظور تحليل‌ و توصيف‌ ممكن‌ است‌ به‌ چهار صورت‌ تقسيم‌ شود. رشد عاطفي‌ (عواطف‌، احساسها و رغبتها) مانند رشد عقلاني‌ بوجود مي‌آيند. بسخن‌ ديگر ساختارهاي‌ عاطفي‌ مانند ساختار عقلاني‌ بوجود مي‌آيند. عاطفه‌ مسئول‌ تحريك‌ يا فعال‌ ساختن‌ فعاليت‌ عقلاني‌ است‌ و براي‌ انتخاب‌ آن‌ روي‌ اشياء و وقايع‌ اقدام‌ مي‌شود.([3])

نكته‌هايي‌ دربارة‌ رشد عقلاني‌ در مرحلة‌ حسي‌ _ حركتي‌

در موقع‌ تولد رفتار كودك‌ جنبه‌ انعكاسي‌ يا بازتابي‌ دارد. در دوماهگي‌ تفاوتهاي‌ ساده‌اي‌ ميان‌ اشياء موجود در محيط‌ خود حس‌ مي‌كند. در 4 تا 8 ماهگي‌ هماهنگي‌ ميان‌ ديدن‌ و لمس‌ كردن‌ براي‌ اولين‌ بار رخ‌ مي‌دهد. در پايان‌ سال‌ اول‌ زندگي‌ ثبات‌ شي‌ء و آگاهي‌ از اينكه‌ علاوه‌ بر خود او اشياء ديگر نيز وقايعي‌ را بوجود مي‌آورند رخ‌ مي‌دهد. دو يا چند طرح‌ رفتار براي‌ حل‌ مسائل‌ جديد هماهنگ‌ مي‌شوند. در پايان‌ سال‌ دوم‌ كودك‌ مي‌تواند بصورتي‌ دروني‌ اشياء و وقايع‌ را ارائه‌ دهد. بنظر پياژه‌ در اين‌ دوره‌ كودك‌ دانش‌ فيزيكي‌ بوجود مي‌آورد. رشد عقلاني‌ در مرحله‌ حسي‌ - حركتي‌ دراثر عمل‌ كودك‌ روي‌ محيط‌ حاصل‌ مي‌شود. عمل‌ بچه‌ خود بخودي‌ است‌. انگيزه‌ كودك‌ در عمل‌، دروني‌ است‌. سازگاري‌ و سازماندهي‌ جذب‌ و تطابق‌ سبب‌ تغيير كيفي‌ و كمي‌ در طرحهاي‌ رفتار مي‌شود.
توجه‌ به‌ اين‌ نكته‌ مهم‌ است‌ كه‌ رشد عقلاني‌ يك‌ فرايند خود انتظامي‌ است‌. فرايندهاي‌ جذب‌ و تطابق‌ از درون‌ كنترل‌ مي‌شود نه‌ از خارج‌ و رشد عقلاني‌ جنبه‌ سازگاري‌ دارد.

نكته‌هايي‌ دربارة‌ رشد عقلاني‌ در مرحلة‌ پيش‌ عملياتي‌

از لحاظ‌ كيفي‌ رشد عقلاني‌ در مرحله‌ پيش‌ عملياتي‌ پيشرفته‌تر از دوره‌ حسي‌ - حركتي‌ است‌. تفكر در اين‌ مرحله‌ جنبه‌ عادي‌ پيدا مي‌كند، و تواليهاي‌ رفتار بيشتر در «سر» انجام‌ مي‌گيرد تا در وقايع‌ فيزيكي‌؛ اما درعين‌ حال‌ ادراك‌ حسي‌ بر استدلال‌ تسلط‌ دارد. زبان‌ بسرعت‌ در 2 تا 4 سالگي‌ رشد مي‌كند. رفتار بيشتر جنبه‌ شخصي‌ دارد تا جنبه‌ اجتماعي‌.
در 6 و 7 سالگي‌ مكالمات‌ كودكان‌ بيشتر جنبه‌ ارتباطي‌ و اجتماعي‌ پيدا مي‌كند. تفكر بيشتر در كنترل‌ محيط‌ حاضر و ادراك‌ حسي‌ قرار دارد.
استدلال‌ عقلاني‌ با شناختي‌ در مرحله‌ پيش‌ عملياتي‌ نيمه‌ منطقي‌ است‌، همينطور فهم‌ كودكان‌ مقررات‌،عدالت‌ و ديگر عناصر استدلال‌ اخلاقي‌ نيمه‌منطقي‌ است‌.

نكته‌هايي‌ دربارة‌ رشد عقلاني‌ در مرحلة‌ عمليات‌ حسي‌

مرحله‌ عمليات‌ حسي‌ يك‌ مرحله‌گذرا ميان‌ تفكر پيش‌ عملياتي‌ و تفكر صوري‌ (منطقي‌) است‌. در اين‌ مرحله‌ كودك‌ براي‌ اولين‌ بار به‌ مرحله‌ استفاده‌ از عمليات‌ منطقي‌ نايل‌ مي‌شود. تفكر ديگر تحت‌ تسلط‌ ادراك‌ حسي‌ قرار ندارد، و كودك‌ مي‌تواند مسائلي‌ را كه‌ (حسي‌ هستند و) در تجربه‌ او بوجود آمده‌ و موجود هستند حل‌ كند. تفكر كودك‌ در اين‌ مرحله‌ مانند مرحله‌ پيش‌ عملياتي‌ جنبه‌ شخصي‌ ندارد. كودك‌ در مرحله‌ عمليات‌ حسي‌ مي‌تواند نظريات‌ ديگر را بپذيرد، و زبان‌ محاوره‌اي‌ جنبه‌ اجتماعي‌ و ارتباطي‌ دارد. چنين‌ كودكاني‌ مي‌توانند ادراكات‌ حسي‌ را متناسب‌ سازند و به‌ تغيير شكل‌ توجه‌ كنند. برگشت‌ تفكر نيز بوجود مي‌آيد. دو عمل‌ عقلاني‌ مهم‌، ترتب‌ منظم‌ و طبقه‌بندي‌ كه‌ پايه‌ مفاهيم‌ عددي‌ را تشكيل‌ مي‌دهند، انجام‌ مي‌گيرد. رشد اراده‌، تنظيم‌ استدلال‌ عاطفي‌ را ممكن‌ مي‌سازد. استقلال‌ و استدلال‌ و عاطفه‌ در روابط‌ اجتماعي‌ كه‌ احترام‌ متقابل‌ را ترغيب‌ مي‌كند ادامه‌ پيدا مي‌كند. كودك‌ بطور روزافزون‌ بصورت‌ يك‌ ارزياب‌ بحثها درمي‌آيد و پذيرندة‌ يك‌ جانبه‌ انديشه‌ها نيست‌. اين‌ امر منجر به‌ فهم‌ تصميمگيري‌ و ملاحظه‌ انگيزه‌ها در موقع‌ اظهار نظر مي‌شود. رشد مفاهيم‌ اخلاقي‌ مانند فهم‌ مقررات‌، دروغ‌ گفتن‌، تصادفات‌ و عدالت‌ در كودكان‌ ملاحظه‌ مي‌شود.

نكته‌هايي‌ دربارة‌ رشد عقلاني‌ در مرحلة‌ عمليات‌ صوري‌

عمليات‌ صوري‌ كه‌ معمولاً در حدود 12 سالگي‌ آغاز و در 16 سالگي‌ و سنين‌ بعدي‌ كامل‌ مي‌شود، بر روي‌ عمليات‌ حسي‌ بنا مي‌شود، و از طريق‌ تركيب‌ رشد اينگونه‌ عمليات‌ را گسترش‌ مي‌دهد. در حاليكه‌ تفكر عمليات‌ حسي‌ تفكري‌ منطقي‌ است‌، محدود به‌ دنياي‌ حسي‌ است‌. با رشد عمليات‌ صوري‌ استدلال‌ از محدوديت‌ محتوا يا امور حسي‌ رهايي‌ مي‌يابد. استدلال‌ صوري‌ مي‌تواند هم‌ با امور احتمالي‌ يا ممكن‌ و هم‌ با امور واقعي‌ برخورد كند.
تفكر عملي‌ حسي‌ تفكر قابل‌ برگشت‌ است‌. برگرداني‌ و تقابل‌ بصورتي‌ مستقل‌ بكار مي‌روند، و اين‌ دو برگشت‌ در تفكر صوري‌ هماهنگ‌ مي‌شوند.
چندين‌ ساختار در ضمن‌ انجام‌ عمليات‌ صوري‌ ظاهر مي‌شود. استدلال‌ فرضيه‌اي‌ - قياسي‌ قوه‌ تعقل‌ درباره‌ امور فرضي‌ و امور عيني‌ است‌ و همچنين‌ توانايي‌ استخراج‌ نتايج‌ از مقدمات‌ فرضي‌ است‌ . تفكر علمي‌ - استقرائي‌ استنتاج‌ از جزئي‌ به‌ كلي‌ است‌، اين‌ نوع‌ تفكري‌ است‌ كه‌ معمولاً دانشمند انجام‌ مي‌دهد. تعقل‌ صوري‌ همه‌ روابط‌ احتمالي‌ را در مسائل‌ حسي‌ يا فرضي‌ بررسي‌ مي‌كند. تجريد فكري‌ تجريد دانش‌ جديد از دانش‌ موجودي‌ است‌ كه‌ بوسيله‌ تفكر بدست‌ آمده‌ است‌. تجريد فكري‌ پيوسته‌ فراتر از امور قابل‌ ملاحظه‌ سير مي‌كند و سازوكار اوليه‌ دانش‌ منطقي‌ - رياضي‌ است‌.
دو محتواي‌ اساسي‌ در ضمن‌ عمليات‌ صوري‌ بوجود مي‌آيند: قضيه‌اي‌ يا تركيبي‌ و طرحهاي‌ عملي‌ صوري‌. استدلال‌ قضيه‌اي‌ شبيه‌ منطق‌ قضيه‌اي‌ عادي‌ است‌. اين‌ نوع‌ عمليات‌ مجرد و نظام‌ يافته‌ است‌. طرحهاي‌ عملي‌ صوري‌ مانند تناسب‌ و احتمال‌، شباهت‌ بيشتري‌ به‌ استدلال‌ علمي‌ دارند. آنها كمتر از استدلال‌ قضيه‌اي‌ مجرد هستند. طبق‌ نظر پياژه‌ همه‌ افراد عادي‌ در دورة بلوغ‌ و بزرگسالي‌ توانايي‌ عمليات‌ صوري‌ را دارند. رشد احساسات‌ هنجاري‌، استقلال‌ و اراده‌ در دوره‌ عمليات‌ حسي‌ منجر به‌ ساختار احساسهاي‌ آرماني‌ و رشد بيشتر شخصيت‌ در دوره‌ عمليات‌ صوري‌ است‌. تشكيل‌ شخصيت‌ ريشه‌هاي‌ خود را در سازمان‌ مقررات‌ و ارزشهاي‌ مستقلاً ساخته‌ شده‌ كودك‌ آغاز مي‌كند. شخصيت‌ كوشش‌ فرد را در زمينه‌ سازگاري‌ نسبت‌ به‌ دنياي‌ اجتماعي‌ بزرگسالي‌ منعكس‌ مي‌سازد. اين‌ امر تا اندازه‌اي‌ تسليم‌ «خود» به‌ انضباط‌ است‌.([4])

نظريات‌ ملاصدرا دربارة‌ رابطه‌ نفس‌ با بدن‌

ملاصدرا در جزء اول‌ از سفر چهارم‌ در صفحه‌ 347 درباره‌ ماهيت‌ نفس‌ مي‌فرمايد:
فالحق‌ ان‌ النفس‌ الانسانيه‌ جسمانيه‌ الحدوث‌ و التصرف‌ روحانية‌ البقاء والتعقل‌.
طبق‌ اين‌ نظر نفس‌ ابتدا جنبه‌ بدني‌ دارد و بر اساس‌ حركت‌ جوهري‌ و تكامل‌ نفس‌، نفس‌ جنبه‌ روحي‌ و عقلي‌ پيدا مي‌كند.
پياژه‌ نيز برخلاف‌ روانشناسان‌ اثباتگرا كه‌ همة‌ فعاليتهاي‌ انساني‌ را محدود به‌ فعاليتهاي‌ حواس‌ مي‌كنند وقوع‌ فعاليتهاي‌ عقلاني‌ را از ابتداي‌ رشد بدني‌ مورد توجه‌ قرار مي‌دهد و ادراكات‌ حسي‌ را همراه‌ با ادراكات‌ عقلاني‌ مطرح‌ مي‌سازد.
ملاصدرا در باب‌ چهارم‌ در فصل‌ هشتم‌ درباره‌ صورتهاي‌ ادراكي‌ در صفحه‌ 192 مي‌فرمايد:
ولكنا قد اقمنا البرهان‌ علي‌ ان‌ المحسوس‌ لكل‌ حاسة‌ هو الصورة‌ الادراكية‌ المفارقة‌ عن‌ المادة‌ لا التي‌ هي‌ في‌ مادة‌ جسمانية‌.
همانطور كه‌ ملاحظه‌ مي‌شود ملاصدرا صورتي‌ را كه‌ در اثر برخورد انسان‌ به‌ اشياء خارجي‌ بوجود مي‌آيد غير مادي‌ تلقي‌ مي‌كند.
پياژه‌ نيز در ضمن‌ گفتگويي‌ با برنگيه‌ كه‌ زير عنوان‌ گفتگوي‌ آزاد با ژان‌ پياژه‌ به‌ فارسي‌ ترجمه‌ شده‌ است‌ در پاسخ‌ به‌ سؤال‌ برنگيه‌ از اهميت‌ عوامل‌ بروني‌ يعني‌ محيط‌ و عوامل‌ دروني‌ مي‌گويد:
ارزش‌ آنها كاملاً برابر است‌. از هم‌ تفكيك‌ ناپذيرند. شناخت‌ يك‌ تعامل‌ بين‌ انسان‌ و شي‌ء است‌. اما فكر مي‌كنم‌ انسان‌ را نمي‌توان‌ در يك‌ ساخت‌ معين‌، براي‌ هميشه‌ و به‌ گونه‌ پيشاپيش‌ نگران‌ محبوس‌ دانست‌ بتصور اينكه‌ همه‌ چيز در ذهن‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ است‌. من‌ فكر مي‌كنم‌ كه‌ انسان‌، شناختهاي‌ خود را مي‌سازد، ساختهاي‌ خود را مي‌سازد و ما فرصت‌ صحبت‌ كردن‌ دربارة‌ اين‌ مسائل‌ را خواهيم‌ داشت.([5])
در بخش‌ ديگر همين‌ كتاب‌ مي‌گويد:
شي‌ء بمعناي‌ رياضي‌ يك‌ حد است‌. انسان‌ لاينقطع‌ به‌ عينيت‌ شي‌ء نزديك‌ مي‌شود ولي‌ هرگز به‌ خود شي‌ء نمي‌رسد. شيئي‌ كه‌ انسان‌ گمان‌ مي‌كند به‌ آن‌ مي‌رسد همواره‌ آن‌ شيئي‌ است‌ كه‌ توسط‌ هوش‌ (عقل‌) آزموني‌ مجسم‌ و تفسير شده‌ است‌.([6])
در بخش‌ ديگر در زمينه‌ «بناشدني‌ نگري‌» يا ساختاري‌ نگري‌ مي‌گويد:
بله‌ همينطور است‌ . عيناً همينطور است‌. شناخت‌ نه‌ نسخه‌اي‌ (روبرداشتي‌) از شي‌ء است‌ و نه‌ يك‌ هشياري‌ پيشاپيش‌ نسبت‌ به‌ شكلها كه‌ در آزموني‌ از پيش‌ تعيين‌ شده‌ باشد، بلكه‌ يك‌ ساختن‌ دائم‌ است‌ از راه‌ مبادلات‌ بين‌ ارگانيسم‌ و محيط‌ از نظر زيست‌شناختي‌، و بين‌ فكر و شي‌ء از نظر شناختي‌.
ملاصدرا در فصل‌ پنجم‌ في‌قاعده‌ نستعلم‌ منها تعدد القوي‌ مي‌فرمايد:
وايضاً البرهان‌ قائمٌ و علي‌ ان‌ المدرك‌ للصور الجزئيه‌ الحاصله‌ في‌الحواس‌ ليس‌ هو الا النفس‌ دون‌ الحس‌ و دون‌ آلته‌ ...(صفحه‌ 66)
و نيز برهان‌ اثبات‌ مي‌كند كه‌ درك‌ كنندة‌ صورتهاي‌ جزئي‌ كه‌ در حواس‌ حاصل‌ مي‌شود نه‌ حس‌ و نه‌ ابزار حس‌، بلكه‌ همان‌ نفس‌ است‌.([7])
و در فصل‌ 10 راجع‌ به‌ مراتب‌ نفس‌ مي‌گويد:
و اذا خرج‌ الطفل‌ من‌ جوف‌ امه‌ صارت‌ نفسه‌ في‌ درجة‌ النفوس‌ الحيوانية‌ الي‌ اوان‌ البلوغ‌ الصوري‌، والشخص‌ حينئذٍ حيوان‌ بشري‌ بالفعل‌، انسان‌ نفساني‌ بالقوه‌، ثم‌ يصير نفسه‌ مدركه‌ للاشياء بالفكر و الرؤية‌ مستعملة‌ للعقل‌ العملي‌ و هكذا الي‌ اوان‌ البلوغ‌ المعنوي‌. (صفحه‌ 136).([8]) زماني‌ كه‌ كودك‌ از شكم‌ مادرش‌ خارج‌ شد، نفس‌ او در حدّ درجة‌ نفوس‌ حيواني‌ يا اوايل‌ شروع‌ بلوغ‌ صوري‌ است‌ و شخص‌ در اين‌ هنگام‌، بطور بالفعل‌، حيوان‌ بشري‌ است و بطور بالقوّه‌، انسان‌ نفساني‌ است‌، سپس‌ نفس‌ او مدرك‌ اشياء مي‌گردد بواسطة‌ فكر و رؤيت‌ كه‌ در عقل‌ عملي‌ بكار مي‌رود، و تا اوايل‌ بلوغ‌ معنوي‌، اينچنين‌ است‌.
در فصل‌ سوم‌ در مورد متخيله‌ و واهمه‌ و ذاكره‌ اختلاف‌ واهمه‌ را با عقل‌ در اضافه‌ شدن‌ عقل‌ به‌ امر جزئي‌ تلقي‌ مي‌كند و آن‌ را قوه‌ مغاير با عقل‌ نمي‌داند:
واعلم‌ ان‌ الوهم‌ عندنا و ان‌ كان‌ غيرالقوي‌ التي‌ ذكرت‌ الا انه‌ ليس‌ له‌ ذات‌ و مغايرة‌ للعقل‌ بل‌ هو عبارة‌، عن‌ اضافة‌ الذات‌ العقلية‌ الي‌ شخص‌ جزئي‌ و تعلقها به‌ و تدبيرها له‌، فالقوه‌ المتعلقة‌ بالخيال‌ هو الوهم‌. كما ان‌ مدركاتة‌ هي‌ المعاني‌ الكلية‌ المضافة‌ الي‌ صور الشخصيات‌ الخيالية‌ و ليس‌ للوهم‌ ذات‌ اخري‌ غير العقل‌ كما ان‌ الكلي‌ الطبيعي‌ و الماهية‌ من‌ حيث‌ هي‌ حقيقة‌ لها غير الوجود الخارجي‌ او العقلي‌. (صفحه‌ 215-216).([9]) بدان‌ كه‌ اگرچه‌ وهم‌ از نظر ما، غير از قوايي‌ است‌ كه‌ ذكر شد بجز اينكه‌ براي‌ او ذاتي‌ نيست‌ و مغايرت‌ با عقل‌ ندارد، بلكه‌ آن‌ عبارت‌ از اضافة‌ ذات‌ عقليه‌ به‌ شخص‌ جزئي‌ و تعلّق‌ به‌ جزئي‌ و تدبير امور جزئي‌ است‌، پس‌ قوّه اي‌ كه‌ متعلق‌ به‌ خيال‌ است‌، همان‌ وهم‌ مي‌باشد، همانطور كه‌ مدركات‌ وهم‌، همان‌ معاني‌ كلّي‌ است‌ كه‌ اضافه‌ به‌ صور شخصيّات‌ خيالي‌ است‌ و وهم‌ ذات‌ ديگري‌ غير از عقل‌ ندارد، همانطور كه‌ كلّي‌ طبيعي‌ و ماهيت‌، از جهتي‌ كه‌ حقيقتي‌ دارند، غير از وجود خارجي‌ يا عقلي‌ مي‌باشند.
منبع:www.mullasadra.org